سلام
تصمیم گرفتم یه تاپیک نوستالژی یا همون خاطرات کوچیکی رو بزنم تا یکم حال کنین غمگین کننده هم میشه!
شما هم میتونید عکس یا متن بزارید.
موفق باشید.
نفت کوپنی و صف گالن ها و ... (دهه 60)
شما هم یادتون میاد؟
پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت
: پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه
دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و
بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست
جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من
عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست
میشه !
شما چی یادتون میاد؟
شما
یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت
پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت
برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ،
وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی
میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم)) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون )
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما
می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود
نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون
میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد
با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره
می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم،
بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند،
دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم،
بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می
رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون
بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می كشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه
برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز
میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که
دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی
این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم
که کنفش کردیم
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا
سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!
شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم
شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه
خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور
ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) :
داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)
شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز
بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح،
رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه
میخوردیم
شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که
بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو
میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما ))
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها
رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ
میکردیم
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من
یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن
درمیآورد
شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های
آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم
میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم
شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی
به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج
زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند
شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه
فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه
گوجه گندیده میداد
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا
زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو
کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز
نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش
شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه
شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو
شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد،
اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با
عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟
آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم
نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان
شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب
باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه
یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت
تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و
میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود
برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت:
بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و
اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها
یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده،
با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته میشه...
بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد
شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی
رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم
من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست
نمیشه، چیزی درست نمیشه
شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است...
قیییییییییییییییییییییییی یییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر،
کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم،
صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک
سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش
کن!!!!
روزهایی که بر نمیگردند - عکس
البته ما فقط تا مچش رو دیدیم تو کارتون )
برای اینکه تاپیک از عکس ها شلوغ نشه لیستی از عکس های کارتونی و قدیمی در لینک زیر موجود هست:
http://www.4shared.com/all-images/jXUDnx9Y/_online.html
http://www.zibapix.com/1390/06/23/%D...%88%D8%B2.html
http://forum.p30world.com/showthread.php?t=566028
در ضمن معنی نوستالژی در لینک زیر هست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%...84%DA%98%DB%8C
تصمیم گرفتم یه تاپیک نوستالژی یا همون خاطرات کوچیکی رو بزنم تا یکم حال کنین غمگین کننده هم میشه!
شما هم میتونید عکس یا متن بزارید.
موفق باشید.
شما هم یادتون میاد؟
- شما هم یادتون میاد؟، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به
نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک
ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. - شما هم یادتون میاد؟، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
- شما هم یادتون میاد؟، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم!
- شما
هم یادتون میاد؟ آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ
میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل
چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! - شما هم یادتون میاد؟، موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
- شما هم یادتون میاد؟؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.
- شما هم یادتون میاد؟، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن!
- شما هم یادتون میاد؟، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم
و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و
میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی کیف
میکردیم..!!! - شما هم یادتون میاد؟، اونجا که الان برج
میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود
که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟
- شما هم یادتون میاد؟، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله..
- شما
هم یادتون میاد؟، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و
خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون
صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه
براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری
و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه
این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین
هدیه عروسی می تونه باشه.
- شما هم یادتون میاد؟، ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟
- دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت، خدا که مهربونه بابام پیشش مهمونه، گریه نمیکنم من، که شاد نباشه دشمن
- شما هم یادتون میاد؟، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.
- شما هم یادتون میاد؟، همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد.
- شما هم یادتون میاد؟، چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند.
- شما هم یادتون میاد؟، فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س!
- شما هم یادتون میاد؟، جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!
- شما هم یادتون میاد؟، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.
- شما هم یادتون میاد؟، تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!
- شما هم یادتون میاد؟، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی
تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه
تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم
می یاد گریم می گیره. - شما هم یادتون میاد؟، انگشتامونو تو
هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر
جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
- شما هم یادتون میاد؟، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
- شما هم یادتون میاد؟، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!
- شما هم یادتون میاد؟، سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “التماس نکن”
- شما هم یادتون میاد؟، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو
مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از
کلاس میدوه بیرون. - شما هم یادتون میاد؟، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی.
- شما هم یادتون میاد؟، آتروپات رو که گرم میکرد.
- شما
هم یادتون میاد؟، ولی سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون
نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!
- شما هم یادتون میاد؟، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
- شما هم یادتون میاد؟، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
- شما هم یادتون میاد؟، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
- شما هم یادتون میاد؟، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد
اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می
گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. - شما هم یادتون میاد؟، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزد و میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.
- شما هم یادتون میاد؟، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
- شما هم یادتون میاد؟،این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…
- شما هم یادتون میاد؟،سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ
- شما هم یادتون میاد؟،مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد.
- شما هم یادتون میاد؟،وقتی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.
- خیلی چیز ها هست که بهشون فکر می کنیم دلمون برای اون قدیم ندیما تنگ میشه، اصلا ولش کن ، بی خیال!!!!
پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت
: پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه
دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و
بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست
جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من
عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست
میشه !
شما چی یادتون میاد؟
شما
یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت
پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت
برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ،
وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی
میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم)) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون )
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما
می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود
نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون
میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد
با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره
می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم،
بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند،
دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم،
بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می
رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون
بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می كشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه
برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز
میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که
دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی
این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم
که کنفش کردیم
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا
سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!
شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم
شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه
خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور
ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) :
داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)
شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز
بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح،
رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه
میخوردیم
شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که
بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو
میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما ))
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها
رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ
میکردیم
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من
یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن
درمیآورد
شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های
آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم
میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم
شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی
به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج
زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند
شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه
فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه
گوجه گندیده میداد
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا
زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو
کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز
نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش
شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه
شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو
شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد،
اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با
عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟
آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم
نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان
شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب
باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه
یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت
تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و
میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود
برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت:
بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و
اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها
یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده،
با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته میشه...
بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد
شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی
رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم
من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست
نمیشه، چیزی درست نمیشه
شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است...
قیییییییییییییییییییییییی یییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر،
کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم،
صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک
سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش
کن!!!!
البته ما فقط تا مچش رو دیدیم تو کارتون )
برای اینکه تاپیک از عکس ها شلوغ نشه لیستی از عکس های کارتونی و قدیمی در لینک زیر موجود هست:
http://www.4shared.com/all-images/jXUDnx9Y/_online.html
http://www.zibapix.com/1390/06/23/%D...%88%D8%B2.html
http://forum.p30world.com/showthread.php?t=566028
در ضمن معنی نوستالژی در لینک زیر هست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%...84%DA%98%DB%8C
الثلاثاء سبتمبر 10, 2013 4:24 pm من طرف starss501
» دانلود فیلم زیبای Devdas
الجمعة أبريل 05, 2013 10:42 pm من طرف مهرزاد
» پرسش و پاسخ
الجمعة أبريل 05, 2013 10:16 pm من طرف مهرزاد
» دوستای گل من خودشون رو معرفی کنن ...!
الجمعة أبريل 05, 2013 9:43 pm من طرف مهرزاد
» درخواست فیلم
الثلاثاء ديسمبر 18, 2012 7:24 am من طرف edvik
» موسیقی کلاسیک
الجمعة نوفمبر 16, 2012 9:18 am من طرف somi
» نوستالژی، شما یادتون نمیاد... / متن و تصاویر
الأحد أغسطس 26, 2012 1:36 pm من طرف مهرزاد
» این دفعه دیگه واقعاً یادش بخیر !!!! / تصاویر
الأحد أغسطس 26, 2012 7:44 am من طرف somi
» تولد تولد تولدت مبارک مهرزاد خان گل
السبت أغسطس 25, 2012 5:28 pm من طرف مهرزاد