نمیتونستم فهرست مطالب رو حذف کنم چون مطلب طولانی بود و برای سهولت دستیابی واقعا لازم بود ... تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که شماره صفحه ها رو به نحوی برجسته تر کنم بنابر این شماره صفحه ها رو با رنگ زرد مشخص کردم . البته هنوز کامل ویرایش نشده که بعدا کامل اصلاح میکنم
1
1 زندگي نامه و داستان ها يي از کوروش کبير گردآوري و نگارش توحيد محمدي تابستان 90 2 فهرست مقدمه................................................................................... 3 زندگي نامه............................................................................. 4 داستان ها............................................................................... 13 گزيده اي از مشهورترين بخشِ منشور کوروش.......................................... 23 آخرين اندرز کورش به هنگام درگذشت................................................... 27 گزيده اي از سخنان کوروش کبير....................................................... 29 سخنان بزرگان جهان در مورد کوروش کبير.............................................. 32 شعري در وصف کوروش................................................................. 40
3 مقدمه کتابي که پيش روي شماست نگاه اجمالي به زندگي کوروش کبير، پادشاهي که براي سر بلندي اين سرزمين از جان و دل مايه گذاشت و آزادي و آزاد انديشي را به تمام جهانيان عرضه داشت.شخصيتي وقتي به گذشته وي مي نگريم چيزي جزء انسانيت و پاکي از او يافت نمي شود. هدف از گردآوري و نگارش اين کتاب آشنايي شما خواننده عزيز با اين انسان بزرگ و بشر دوست بوده است . اميد که خداوند بزرگ ، اين عمل اندك را مورد پذيرش قرار دهد.در پايان از خوانندگان عزيز تقاضا مى کنيم هرگونه انتقاد يا پيشنهادى دارند آن را از طريق آدرس ايميل زير با اينجانب در ميان بگذارند. با تشکر توحيد محمدي Email:tOhid_2@yahoo.com
4 زندگي نامه - کوروش بزرگ ( 529 - 576 پيش از ميلاد) ، همچنين معروف به کوروش دوم نخستين شاه و بنيانگذار دودمان شاهنشاهي هخامنشي است. شاه پارسي، به خاطر بخشندگي، بنيان گذاشتن حقوق بشر، پايه گذاري نخستين امپراتوري چند مليتي و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بنديان، احترام به دينها و کيشهاي گوناگون، گسترش تمدن و غيره شناخته شدهاست. ايرانيان کوروش را پدر و يونانيان، که وي سرزمينهاي ايشان را تسخير کرده بود، او را سرور و قانونگذار ميناميدند .يهوديان اين پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار ميآوردند، ضمن آنکه بابليان او را مورد تأييد مردوك ميدانستند. تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها ميرسد که براي چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنوني)، در جنوب غربي ايران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالينه. استوانه شکلي محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنيانگذار سلسله. هخامنشي، شاه هخامنش انشان است. پس از مرگ او، فرزندش چا ايش پيش به حکومت انشان رسيد. حکومت چا ايش پيش نيز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آريارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتيب کمبوجيه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجيه اول با شاهدخت ماندانا دختر ايشتوويگو (آژي دهاك يا آستياگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتيجه اين ازدواج بود. تاريخ نويسان باستاني از قبيل هرودوت، گزنفون وکتزياس درباره چگونگي زايش کوروش اتفاق نظر ندارند.
5 اگرچه هر يک سرگذشت تولد وي را به شرح خاصي نقل کردهاند، اما شرحي که آنها درباره ماجراي زايش کوروش ارائه دادهاند، بيشتر شبيه افسانه ميباشد. تاريخ نويسان نامدار زمان ما همچون ويل دورانت و پرسي سايکس و حسن پيرنيا، شرح چگونگي زايش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژي دهاك شبي خواب ديد که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمين آسيا را غرق کرد. آژي دهاك تعبير خواب خويش را از مغها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندي پديد خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. اين موضوع سبب شد که آژي دهاك تصميم بگيرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زيرا ميترسيد که دامادش مدعي خطرناکي براي تخت و تاج او بشود. بنابر اين آژي دهاك دختر خود را به کمبوجيه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشويي داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجيه باردار شد و شاه اين بار خواب ديد که از شکم دخترش تاکي روييد که شاخ و برگهاي آن تمام آسيا را پوشانيد. پادشاه ماد، اين بار هم از مغها تعبير خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبير خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندي بوجود خواهد آمد که بر آسيا چيره خواهد شد آستياگ بمراتب بيش از خواب اولش به هراس افتاد و از اين رو دخترش را به حضور طلبيد. دخترش به همدان نزد وي آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهايي که ديده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده. دخترش را به يکي از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزير و سپهسالار او نيز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در ميان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وي دست به چنين جنايتي نخواهد آلود، چون يکم کودك با او خوشايند است و دوم چون شاه فرزندان زياد ندارد دخترش ممکن است جانشين او گردد، در اين صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به يکي از چوپانهاي شاه به نام مهرداد (ميترادات) داد و از از خواست که وي را به دستور شاه به کوهي در ميان جنگل رها کند تا طعمه. ددان گردد.
6 چوپان کودك را به خانه برد. وقتي همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاري به شوهرش اصرار ورزيد که از کشتن کودك خودداري کند و بجاي او، فرزند خود را که تازه زاييده و مرده بدنيا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت اين کار را نداشت، ولي در پايان نظر همسرش را پذيرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستي کوروش را به گردن گرفت. روزي کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهي از فرزندان اميرزادگان بازي ميکرد. آنها قرار گذاشتند يک نفر را از ميان خود به نام شاه تعيين کنند و کوروشرا براي اين کار برگزيدند. کوروش همبازيهاي خود را به دستههاي مختلف بخش کرد و براي هر يک وظيفهاي تعيين نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وي فرمانبرداري نکرده بود تنبيه کنند. پس از پايان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکايت برد که پسر يک چوپان دستور دادهاست وي را تنبيه کنند. پدرش او را نزد آژي دهاك برد و دادخواهي کرد که فرزند يک چوپان پسر او را تنبيه و بدنش را تو چگونه جرأت » : مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد کوروش پاسخ «؟ کردي با فرزند کسي که بعد از من داراي بزرگترين مقام کشوري است، چنين کني در اين باره حق با من است، زيرا همه آنها مرا به پادشاهي برگزيده بودند و چون او از من » : داد .» فرمانبرداري نکرد، من دستور تنبيه او را دادم، حال اگر شايسته مجازات ميباشم، اختيار با توست آژي دهاك از دلاوري کوروش و شباهت وي با خودش به انديشه افتاد. در ضمن بياد آورد، مدت زماني که از رويداد رها کردن طفل دخترش به کوه ميگذرد با سن اين کودك برابري ميکند. بنابراين آرتم بارس را قانع کرد که در اين باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. اين طفل فرزند » : سپس از چوپان درباره هويت طفل مذکور پرسشهايي به عمل آورد. چوپان پاسخ داد اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زير شکنجه «. من است و مادرش نيز زندهاست واقعيت امر را از وي جويا شوند. چوپان ناچار به اعتراف شد و حقيقت امر را براي آژي دهاك آشکار کرد و با زاري از او بخشش خواست.
7 سپس آژي دهاك دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه ديد، موضوع را با طفل دخترم چه کردي و چگونه او را » : حدس زد و در برابر پرسش آژي دهاك که از او پرسيد »؟ کشتي پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصميم گرفتم کاري کنم که هم دستور تو را اجرا » : پاسخ داد و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. « کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم آژي دهاك چون از ماجرا خبردار گرديد خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پيدا کردن کوروش جشني در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نيز به خانه برو و خود را براي جشن آماده کن و پسرت را به اينجا بفرست تا با کوروش بازي کند. هارپاگ چنين کرد. از آن طرف آژي دهاك مغان را به حضور طلبيد و در مورد کورش و خوابهايي که قبلاً ديده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسيد. مغان به وي گفتند که شاه نبايد نگران باشد زيرا رويا به حقيقت پيوسته و کوروش در حين بازي شاه شدهاست پس ديگر جاي نگراني ندارد و قبلاً نيز اتفاق افتاده که روياها به اين صورت تعبير گردند. شاه از اين ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بي خبر از همه جا به مهماني آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهايي که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت ميخواهي بداني که اين گوشتهاي لذيذ که خوردي چگونه تهيه شدهاند.سپس دستور داد ظرفي را که حاوي سر و دست و پاهاي بريده فرزند هارپاگ بود را به وي نشان دهند. هنگامي که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهاي بريده فرزند خود را ديد و گرچه به وحشت افتاده بود خود را کنترل نمود و هيچ تغييري در صورت وي رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداريم.اين نتيجه نافرماني هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود. کوروش براي مدتي در دربار آژي دهاك ماند سپس به دستور وي عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجيه اول و مادرش ماندانا از وي استقبال گرمي به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجيه اول خو و اخلاق والاي انساني پارسها و فنون جنگي و نظام پيشرفته آنها را آموخت و با آموزشهاي سختي که سربازان پارس فراميگرفتند پرورش يافت. بعد از مرگ پدر وي شاه آنشان شد. بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در انديشه حمله به مادافتاد.
8 دراين ميان هارپاگ نقشي عمده بازي کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضي بودند بر ضد ايشتوويگو(آژي دهاك)شورانيد و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشي کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد بهوسيله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهي 35 سالهايشتوويگو پادشاه ماد به انتها رسيد، اما به گفته هرودوت کوروش به ايشتوويگو آسيبي وارد نياورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به اين شيوه در 546 پادشاهي ماد و ايران را به دست گرفت و خود را پادشاه ايران اعلام نمود. کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس ناميد، در حاليکه بابل به او خيانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه ليدي خواست تا حکومت او را به رسميت بشناسد و در عوض کوروش نيز سلطنت او را بر ليدي قبول نمايد. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردي به جاي قبول اين پيشنهاد به فکر گسترش مرزهاي کشور خود افتاد و به اين خاطر با شتاب سپاهيانش را از رود هالسي (قزلايرماق امروزي در کشور ترکيه) که مرز کشوري وي و ماد بود گذراند و کوروش هم با ديدن اين حرکت خصمانه، از همدان به سوي ليدي حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخير ناپذير ميپنداشتند، با صعود تعدادي از سربازان ايراني از ديوارههاي آن سقوط کرد و قارون (کروزوس(، شاه ليدي به اسارت ايرانيان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به درياي روم و همسايگي يونانيان رسانيد. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده ليدي را نکشت و تحقير ننمود، بلکه تا پايان عمر تحت حمايت کوروش زندگي کرد و مردم سارد علي رغم آن که حدود سه ماه لشکريان کوروش را در شرايط جنگي و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند. پس از ليدي کوروش نواحي شرقي را يکي پس از ديگري زير فرمان خود در آورد و به ترتيب گرگان (هيرکاني)، پارت، هريو) هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگيانا (سيستان) و سوگود (نواحي بين آمودريا و سيردريا) و ثتگوش (شمال غربي هند) را مطيع خود کرد. هدف اصلي کوروش از لشکرکشي به شرق، تأ مين امنيت و تحکيم موقعيت بود وگرنه در سمت شرق ايران آن روزگار، حکومتي که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت.
9 کوروش با زير فرمان آوردن نواحي شرق ايران، وسعت سرزمينهاي تحت تابعيت خود را دو برابر کرد. حال ديگر پادشاه بابِل از خيانت خود به کوروش و عهد شکني در حق وي که در اوائل پيروزي او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشيمان شده بود. پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن « نبونيد » البته ناگفته نماند که يکي از دلايل اصلي ترس سجاياي اخلاقي و محبوبيت او در نزد مردم بابِل از يک سو و نيز پيشبينيهاي پيامبران بني اسرائيل درباره آزادي قوم يهود به دست کوروش از سوي ديگر بود. بابل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهي چند روز مقاومت ورزيدند، پادشاه محبوس گرديد و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشي با وي رفتار کرد و در سال بعد ( 538 ق.م (هنگامي که او در گذشت عزاي ملي اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن يعني سوريه، فلسطين و فنيقيه نيز سر تسليم پيش نهادند و به حوزه حکومتي اضافه شدند .رفتار کوروش پس از فتح بابل جايگاه خاصي بين باستانشناسان و حتي حقوقدانان دارد. او يهوديان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کليه اموالي که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشليم از هيکل سليمان به غنيمت گرفته بود، کمکهاي بسياري از نظر مالي و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشليم بازگردند و دستور بازسازي هيکل سليمان را صادر کرد و به همين خاطر در بين يهوديان به عنوان منجي معروف گشت که در تاريخ يهود و در تورات ثبت است علاوه بر اين به همين دليل دولت اسرائيل از کوروش قدرداني کرده و يادش را گرامي داشتهاست. پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجيه به سلطنت رسيد. وي، هنگامي که قصد لشگرکشي به سوي مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش برديا را صادر کرد.{ولي بنا به کتاب سرزمين جاويد از باستاني پاريزي(کمبوجيه به دليل بي احترامي فرعون به مردم ايران وکشتن 15 ايراني به مصر حمله کرد که برديا که در طول جنگ در ايران به سر ميبرد براي انکه با کمبوجيه که برادر دوقلوي او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسيله نقابي از خيانت به برادرش امتناع کرد ولي گويمات مغ با کشتن برديه و شايعه کشته شدن کمبوجيه و با پوشيدن نقاب بر مردم ايران تا مدت کوتاهي پادشاهي کرد. در راه بازگشت کمبوجيه از مصر، يکي از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتي بسيار به برديا داشت، خود را به جاي برديا قرار داده و پادشاه خواند.
10 کمبوجيه با شنيدن اين خبر در هنگام بازگشت، يک شب و به هنگام بادهنوشي خود را با خنجر زخمي کرد که بر اثر همين زخم نيز درگذشت. کورش به جز اين دو پسر، داراي سه دختر به نامهاي آتوسا و آرتيستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داريوش اول ازدواج کرد و مادر خشايارشا، پادشاه قدرتمند ايراني شد. آتوسا دختر کوروش است. داريوش بزرگ با پارميدا و آتوسا ازدواج کرد که داريوش بزرگ از آتوسا صاحب پسري بنام خشيارشا شد. کوروش در آخرين نبرد خود به قصد سرکوب قوم ايرانيتبار سکا که با حمله به نواحي مرزي ايران به قتل و غارت ميپرداختند (و بنابرروايتي ملکهشان به نام تهمرييش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزيده بود[نيازمند منبع]), به سمت شمال شرقي کشور حرکت کرد ميان مرز ايران و سرزمين سکاها رودخانهاي بود که لشگريان کورش بايد از آن عبور ميکردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر ميگويد: هر قومي که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نميکنم.)اين به معني دمکراسي و حق انتخاب هست. پس نميتوان دليل جنگ کوروش با سکاها را نوعي دليل شخصي بين ملکه و کوروش ديد چون اين مخالف دمکراسي کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دليل تعرض سکاها به ايران و غارت مال مردم بود.}. هنگامي که کورش به اين رودخانه رسيد، تهمرييش ملکه سکاها به او پيغام داد که براي جنگ دو راه پيش رو دارد. يا از رودخانه عبور کند و در سرزمين سکاها به نبرد بپردازند و يا اجازه دهند که لشگريان سکا از رود عبور کرده و در خاك ايران به جنگ بپردازند. کورش اين دو پيشنهاد را با سرداران خود در ميان گذاشت. بيشتر سرداران ايراني او، جنگ در خاك ايران را برگزيدند، اما کرزوس امپراتور سابق ليدي که تا پايان عمر به عنوان يک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمين سکاها را پيشنهاد کرد. استدلال او چنين بود که در صورت نبرد در خاك ايران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامي سرزمين در خطر ميافتد و اگر پيروز هم شود هيچ سرزميني را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاك سکاها به جنگبپردازند، پيروزي ايرانيان با فتح اين سرزمين همراه خواهد بود و شکست آنان نيز تنها يک شکست نظامي به شمار رفته و به سرزمين ايران آسيبي نميرسد. کورش اين استدلال را پذيرفت و از رودخانه عبور کرد. پيامد اين نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگريانش بود.
11 تو که با عمري » : تهمرييش سر بريده کوروش را در ظرفي پر از خون قرار داد و چنين گفت » خونخواري سير نشدهاي حالا آنقدر خون بنوش تا سيراب شوي پس از اين شکست، لشگريان ايران با رهبري کمبوجيه، پسر ارشد کورش به ايران بازگشتند. طبق نوشته دکتر فريدون بدرهاي و از انتشارات امير کبير « کوروش در عهد عتيق و قرآن مجيد » کتاب کوروش در اين جنگ کشته نشده و حتي پس از اين نيز با سکاها جنگيدهاست. منابع تاريخي معتبر در کتاب يادشده معرفي شدهاست. جسد کوروش پس از 20 سال و زماني که داريوش تمامي شورشها را پايان داد با احترامي خاص و مراسمي قابل توجه به تخت جمشيد آورده شد و سپس به پاسارگاد منتقل و در همان جا در کنار همسرش کاساندان به خاك سپرده شد.
12 استوانه کوروش . استوانه کوروش بزرگ، يک استوانه. سفالين پخته شده، به تاريخ 1878 ميلادي در پي کاوش در محوطه. باستاني بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالي بابِل را پس از پيروزي بر ايشان توسط ايرانيان شرح دادهاست. شناخته شده، و به سال 1971 ميلادي، سازمان ملل آنرا » نخستين منشور حقوق بشر » اين سند به عنوان به تمامي زبانهاي رسمي سازمان منتشر کرد. نمونه. بدلي اين استوانه در مقر اصلي سازمان ملل در شهر نيويوركنگهداري ميشود. ذوالقرنين . درباره شخصيت ذوالقرنين که در کتابهاي آسماني يهوديان، مسيحيان و مسلمانان از آن سخن به ميان آمده، چندگانگي وجود دارد و اين که به واقع ذوالقرنين چه کسي است به طور قطعي مشخص نشدهاست. کوروش سردودمان هخامنشي، داريوش بزرگ، خشايارشا، اسکندر مقدوني گزينههايي هستند که جهت پيدا شدن ذوالقرنين واقعي درباره آنها بررسيهايي انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارك تاريخي و تطبيق آن با آيههاي قرآن، تورات، و انجيل تنها کوروش بزرگ است که موجهترين دلايل را براي احراز اين لقب دارا ميباشد. شماري از فقهاي معاصر شيعه نيز کوروش را ذوالقرنين ميدانند. آيت الله طباطبايي، آيت الله مکارم شيرازي و آيت الله صانعي از معتقدان اين نظر هستند
13 داستان ها -1 ثروت کوروشکبير زماني کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنيمت هاي جنگي چيزي را براي خود برنمي داري و همه را به سربازانت ميبخشي؟ کورش گفت: اگر غنيمت هاي جنگي رانمي بخشيديم الان دارايي من چقدر بود؟! کزروس عددي را با معيار آن زمان گفت. کورش يکي از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش براي امري به مقداري پول و طلا نياز دارد. سرباز در بين مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانيد. مردم هرچه در توان داشتند براي کورش فرستادند. وقتي که مالهاي گرد آوري شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسيار بيشتر بود. کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اينجاست. اگر آنهارا پيش خود نگه داشته بودم، هميشه بايد نگران آنها بودم. زماني که ثروت در اختيار توست و مردم از آن بي بهرهاند مثل اين ميماند که تو نگهبان پولهايي که مبادا کسي آن را ببرد!
14 -2 دعاي کوروش کبير روزي بزرگان ايراني و مريدان زرتشتي از کوروش بزرگ خواستند که براي ايران زمين دعاي خير کند وايشان بعد از ايستادن در کنار آتش مقدس اينگونه دعا کردن: خداوندا اهورا مزدا اي بزرگ آفريننده آفريننده اين سرزمين بزرگ،سرزمينم ومردمم را ازدروغ و دروغگويي به دور بدار بعد از اتمام دعا عده اي در فکرفرو رفتند واز شاه ايران پرسيدند که چرا اين گونه دعا نموديد؟فرمودند:چه بايد مي گفتم؟ يکي جواب داد :براي خشکسالي دعا مينموديد؟ کوروش بزرگ فرمودند: براي جلو گيري از خوشکسال انبارهاي اذوقه وغلات مي سازيم ديگري اينگونه سوال نمود: براي جلوگيري از هجوم بيگانگان دعا مي کرديد ؟ ايشان جواب دادند: قواي نظامي را قوي ميسازيم و از مرزها دفاع مي کنيم گفتند:براي جلوگيري از سيلهاي خروشان دعا مي کرديد ؟ پاسخ دادند: نيرو بسيج ميکنيم و سدهايي براي جلوگيري از هجوم سيل مي سازيم و همينگونه سوال کردندوبه همين ترتيب جواب شنيدند… تا اين که يکي پرسيد: شاها منظور شما از اين گونه دعا چه بود؟! و کوروش تبسمي نمودند و اين گونه جواب دادند: من براي هر سوال شما جوابي قانع کننده آوردم ولي اگر روزي يکي از شما نزد من آيد و دروغي گويد که به ضرر سرزمينم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمايم؟ پس بياييم از کساني شويم که به راست گويي روي آورند ودروغ را از سرزمينمان دور سازيم…که هر عمل زشتي صورت گيرد باعث اولين آن دروغ است
15 -3 کوروش و رفتار وي با سوء قصد کننده روزي که کوروش وارد شهر صور شد يکي از برجسته ترين کمانداران سرزمين فينيقيه (که صور از شهرهاي آن بود) تصميم گرفت که کوروش را به قتل برساند .آن مرد به اسم “ارتب” خوانده مي شد و برادرش در يکي از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسيده بود. کوروش در آن روز به طور رسمي وارد صور شده بود و پيشاپيش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در مي آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشيد بود و شانزده اسب سفيد رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را مي کشيد و مردم از تماشاي زينت اسب ها سير نمي شدند… هيچ کس سوار ارابه آفتاب نمي شد و حتي خود کوروش هم قدم در ارابه نمي گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب مي آمد. از آنجا که پادشاه ايران ريش بلند داشت و در اعياد و روزهاي مراسم رسمي، موي ريش و سرش را مجعد مي کردند و با جواهر مي آراستند. کوروش به طوري که افلاطون و هرودوت و گزنفون و ديگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگي خصوصي از تجمل پرهيز مي کرد، ولي مي دانست که در تشريفات رسمي بايد تجمل داشته باشد تا اينکه آن دسته از مردم که داراي قوه فهم زياد نيستند تحت تاثير تجمل وي قرار بگيرند. در آن روز کوروش، از جواهر مي درخشيد و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوي معبد “بعل” خداي بزرگ صور مي رفت و رسم کوروش اين بود که هر زمان به طور رسمي وارد يکي از شهرهاي امپراطوري ايران(که سکنه آن بت پرست بودند) مي گرديد، اول به معبد خداي بزرگ آن شهر مي رفت تا اينکه سکنه محلي بدانند که وي کيش و آيين آنها را محترم مي شمارد.
16 در حالي که کوروش سوار بر اسب به سوي معبد مي رفت، “ارتب” تيرانداز برجسته فينيقي وسط شاخه هاي انبوه يک درخت انتظار نزديک شدن کوروش را مي کشيد! در صور، مردم مي دانستند که تير ارتب خطا نمي کند و نيروي مچ و بازوي او هنگام کشيدن زه کمان به قدري زياد است که وقتي تير رها شد از فاصله نزديک، تا انتهاي پيکان در بدن فرو مي رود. در آن روز ارتب يک تير سه شعبه را که داراي سه پيکان بود بر کمان نهاده انتظار نزديک شدن موسس سلسله هخامنشي را مي کشيد و همين که کوروش نزديک گرديد، گلوي او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشيدن رها کرد. صداي رها شدن زه، به گوش همه رسيد و تمام سرها متوجه درختي شد که ارتب روي يکي از شاخه هاي آن نشسته بود. در همان لحظه که صداي رها شدن تير در فضا پيچيد، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمي رفت تير سه شعبه به گلوي کوروش اصابت مي کرد و او را به قتل مي رسانيد. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پياده شد و افراد گارد جاويد که عقب او بودند وي را احاطه کردند و سينه هاي خويش را سپر نمودند که مبادا تير ديگر به سويش پرتاب شود، چون بر اثر شنيدن صداي زه و سفير عبور تير، فهميدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از اين که وي را سالم ديدند خوشوقت گرديدند، زيرا تصور مي نمودند که کوروش به علت آنکه تير خورده به زمين افتاده است. در حالي که عده اي از افراد گارد جاويد کوروش را احاطه کردند، عده اي ديگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هايش را بستند… کوروش بعد از اينکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گرديد گفت که او را نگاه دارند تا اينکه بعد مجازاتش را تعيين نمايد و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتي عظيم و داراي هفت طبقه بود مقابل
17 مجسمه بعل به احترام ايستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بياورند و از وي پرسيد براي چه به طرف من تير انداختي و مي خواستي مرا به قتل برساني؟ ارتب جواب داد اي پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من مي خواستم انتقام خون برادرم را بگيرم و يقين داشتم که تو را خواهم کشت، زيرا تير من خطا نمي کند و من يک تير سه شعبه را به سوي تو رها کردم، ولي همين که تير من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اينک مي دانم که تو مورد حمايت خداي بعل و ساير خدايان هستي و اگر مي دانستم تو از طرف بعل و خدايان ديگر مورد حمايت قرار گرفته اي نسبت به تو سوءقصد نمي کردم و به طرف تو تير پرتاب نمي نمودم! کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسي سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستي که با آن مي خواسته سوءقصد نمايد بايد مقطوع گردد. اما من فکر مي کنم که هنگامي که به طرف من تير انداختي با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردي و با يک دست کمان را نگاه داشتي و با دست ديگر زه را کشيدي .ارتب گفت همين طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمايم بايد دستور بدهم که دو دستت را قطع نمايند ولي اگر دو دستت قطع شود ديگر نخواهي توانست نان خود را تحصيل نمايي، اين است که من از مجازات تو صرفنظر مي کنم. ارتب که نمي توانست باور کند پادشاه ايران از مجازاتش گذشته، گفت اي پادشاه آيا مرا به قتل نخواهي رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت اي پادشاه آيا تو دست هاي مرا نخواهي بريد؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنيده بودم که تو هيچ جنايت را بدون مجازات نمي گذاري و اگر يکي از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهي کشت و اگر او را مجروح نمايند ضارب را به قصاص خواهي رسانيد. کوروش گفت همين طور است. ارتب پرسيد پس چرا از مجازات من
18 صرفنظر کرده اي در صورتي که من مي خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ايران گفت: براي اينکه من مي توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولي نمي توانم از حق يکي از اتباع خود صرفنظر نمايم چون در آن صورت مردي ستمگر خواهم شد. ارتب گفت به راستي که بزرگي و پادشاهي به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزويي ندارم جز اين که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسيله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمايم. کوروش گفت من مي گويم تو را وارد خدمت کنند. از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پيوسته با کوروش بود و مي خواست که فرصتي به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نمايد ولي آن را به دست نمي آورد. در آخرين جنگ کوروش که جنگ او با قبايل مسقند بود نيز ارتب حضور داشت و کنار کوروش مي جنگيد و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشي(کوروش بزرگ (به قتل رسيد، ارتب بود که با ابراز شهامت زياد جسد کوروش را از ميدان جنگ بدر برد و اگر دليري او به کار نمي افتاد شايد جسد موسس سلسله هخامنشي از مسقند خارج نمي شد و آنها نسبت به آن جسد بي احترامي مي کردند، ولي ارتب جسد را از ميدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزي که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالاي سينه تا زير شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اينکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگي براي من ارزش ندارد .
19 -4 کوروش کبير تنها پادشاهي که تنها يک همسر برگزيد بانو کاساندان دختر فرناسپه از شاهدختان خاندان هخامنشي بود. وي از اصالت ايراني برخوردار بود. او همسر و همراه و همفکر هميشگي بزرگ مردي به نام کوروش بود. کوروش بزرگ در طول زندگي خود فقط يک زن اختيار کرد و او کاساندان نام داشت . کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهي فراوان ماند و براي هميشه و به احترام همسرش تنهايي را برگزيد. کوروش کاساندان را بسيار دوست ميداشت.هنگام مرگ کاساندان در بابل 6 روز عزاي عمومي اعلام شد.مقبره کاساندان در پاسارگاد ، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ ميباشد.پس از کورش بزرگ او نخستين شخصيت قدرتمند کشور بزرگ ايران بود. کاساندان ملکه 28 کشور آسيائي بود که کورش بزرگ بر آنها پادشاهي مي کرده است. مورخين يوناني و گزنفون از وي با نيکي و بزرگ منشي ياد مي کرده اند.
20 کاساندان ملکه ايران 5 فرزند با نام هاي کمبوجيه ، برديا ، آتوسا ، رکسانه و ارتيستونه داشت . پسر بزرگ کاساندان و کورش، کمبوجيه دوم، جهانگشايي کرد و مصر را به امپراتوري هخامنشيان افزود .برديا نيز مدتي کوتاه بر تاج تخت نشست. اما آتوسا را بيشک بايد با ديدي دگر نگريست. چرا به او بخشيد که داريوش بزرگ او را به همسري خويش « جايگاه ويژه اي » که دخترکورش بودن چنان برگزيد. و فرهيختگي و درايت آتوسا در تمام طول تاريخ زبانزد شد. بي شک کاساندان مادري بزرگ بود که چنين فرزندان بزرگي پرورش داد که هر يک نامي نيک در تاريخ دارند. وي همچنين همسري نمونه بود چرا که در همه مراحل سخت دوشادوش کوروش کبير حضور داشت و همراه هميشگي او بود. نوشته هاي تاريخي نشان مي دهد که کوروش نه تنها در امور سپاهيگري داراي نبوغ نظامي و در جهانگشايي و کشور داري بسيار انسان دوست و نوع پرور بوده بلکه در امور خانوادگي نيز يکي از وفادارترين مردان روزگار بوده است. در مرگ اين بانوي بزرگ همچنان اختلاف نظر وجود دارد براي نمونه آقاي غياث آبادي آورده اند که: (درگذشت کاساندان، بانوي کورش: 21 اسفند ايراني، 26 آدار آرامي، 19 مارس ميلادي، ) شماره اين روز را به دليل تخريب متن کتيبه نميتوان خواند اما به احتمال در روز پيش از آغاز سوگواري بوده است که با شش روز سوگواري، يک دوره هفت روزه تکميل ميشده است. هرودوت و چند تن ار تاريخ نويسانان مشهور مي نويسند: مصريان به منظور اين که شکست خود را از ايرانيان به نحوي جبران کنند شهرت دادند که کوروش دختر آماژيس فرعون مصر را براي ازدواج خواستگاري کرده است اما فرعون مصر بجاي آمازيس
21 دختر زيبا روي اپرس فرعون سابق مصر به نام ني يتيس را که خود او برانداخته بود براي کوروش فرستاد و کمبوجيه از ني يتيس متولد شده است. اما داستان مذکور را مصريان براي دلخوشي خود جعل کرده بودند تا از شدت خفتي که بر اثر شکست بوسيله ايرانيان تحمل کردند کاسته باشند . زيرا اولا همه مي دانستند که وليعهد ايراني بايد پارسي و از خاندان سلطنتي باشد و ثانيا همه آگاه بودند که مادر کمبوجيه کاساندان هخامنشي بوده است -5 کوروش ورفتار وي با اسيران آمده است که هنگامي که مادها « گزنفون » بر اساس روايت « پانته آ « در لغت نامه ي دهخدا زير عنوان پيروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمي با خود آورده بودند که بعضي از آنها را براي پيشکش به کورش بزرگ عرضه مي کردند. در ميان غنائم زني بود بسيار زيبا و به قولي زيباترين زن شوش به نام براي مأموريتي از جانب شاه خويش رفته بود. « آبراداتاس » پانته آ که همسرش به نام چون وصف زيبايي پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زني شوهردار را از همسرش بازستاند. و حتي هنگامي که توصيف زيبايي زن از حد گذشت و به کورش پيشنهاد کردند که حداقل فقط يک بار زن را ببيند، از ترس اينکه به او دل ببازد، نپذيرفت. پس او را تا باز آمدن سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او « آراسپ » همسرش به يکي از نگاهبان به نام کام بگيرد، بناچار پانته آ از کورش کمکخواست.. کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجيبي بود و به شدت شرمنده شد و در ازاي از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوي ايران فرا بخواند. هنگامي که آبرداتاس به ايران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردي 22 کوروش برخود لازم ديد که در لشکر او خدمت کند. مي گويند هنگامي که آبراداتاس به سمت ميدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالي که اشک از چشمانش سرازير بود گفت: سوگند به عشقي که ميان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردي که حق ما کرد اکنون حق دارد » که ما را حق شناس ببيند. زماني که اسير او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونيز نخواست که مرا با شرايط شرم آوري آزاد کند بلکه مرا براي تو که نديده بود حفظ کرد. مثل اينکه آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ي او رفت و «. من زن برادر او باشم شيون آغاز کرد. کوروش به نديمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در يک لحظه از غفلت نديمان استفاده کرد و با خنجري که به همراه داشت، سينه ي خود را دريد و در کنار جسد همسر به خاك افتاد و نديمه نيز از ترس کورش و غفلتي که کرده بود ، خود را کشت.
23 گزيده اي از مشهورترين بخشِ منشور کوروش منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، پسر کمبوجيه، شاه بزرگ... نوه کوروش شاه بزرگ... نبيره چيش پيش، شاه بزرگ... آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم، همه مردم گام هاى مرا با شادمانى پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهريارى نشستم، مردوك خداى بزرگ دل هاى پاك مردم بابل را متوجه من کرد... زيرا من او را ارجمند و گرامى داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامى وارد بابل شد .نگذاشتم رنج و آزارى به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع داخلى بابل و جايگاه هاى مقدس اش قلب مرا تکان داد... من براى صلح کوشيدم. من برده دارى را برانداختم، به بدبختى آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خداى خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. فرمان دادم که هيچ کس اهالى شهر را از هستى ساقط نکند. مردوك خداى بزرگ از کردار من خشنود شد... او برکت و مهربانى اش را ارزانى داشت. ما همگى شادمانه و در صلح و آشتى مقام بلندش را ستوديم... من همه شهرهايى را که ويران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاه هايى که بسته شده بودند
24 را بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهاى خود بازگرداندم. همه مردمانى که پراکنده و آواره شده بودند را به جايگاه هاى خود برگرداندم و خانه هاى ويران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگى فرا خواندم. همچنين پيکره خدايان سومر و اکد را که نبونيد بدون واهمه از خداى بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودى مردوك خداى بزرگ و به شادى و خرمى به نيايشگاه هاى خودشان بازگرداندم. باشد دل ها شاد گردد. بشود، خدايانى که آنان را به جايگاه هاى مقدس نخستين شان بازگرداندم، هر روز در پيشگاه خداى بزرگ برايم زندگانى بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پربرکت و نيکخواهانه برايم بيابند .بشود که آنان به خداى من مردوك بگويند: "به کوروش شاه، پادشاهى که تو را گرامى مى دارد و پسرش کمبوجيه، جايگاهى در "سراى سپند" ارزانى دار". من براى همه مردم جامعه اى آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامى مردم اعطا کردم. ::کوروش در بابل::
25 اينک که به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي کنم: که تا روزي که من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، دين و آيين و رسوم ملتهايي که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي که من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند. من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد، هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزي که پادشاه ايران و بابل و کشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، کسي به ديگري ظلم کند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجراي تعهداتي که نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند. من تا روزي که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد.
26 من تا روزي که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد ، وي را بکار وادارد. من امروز اعلام مي کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر ديني را که ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه که ميل دارد سکونت کند ، مشروط بر اينکه در آنجا حق کسي را غضب ننمايد و هر شغلي را که ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند. من اعلام مي کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيري که يکي از خويشاوندانش کرده ، مجازات کرد ، مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلي ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه اي مرتکب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران. من تا روزي که به ياري مزدا ، سلطنت مي کنم ، نخواهم گذاشت که مردان وزنان را بعنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان وزنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجراي تعهداتي که نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند.
27 آخرين اندرز کورش به هنگام درگذشت فرزندان من. دوستان من. اکنون به پايان زندگي نزديک گشتهام. من آنرا با نشانههاي آشکار دريافتهام. وقتي درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد. کام من اين است که اين احساس در اعمال و رفتار شما مشهود باشد. زيرا من هنگام کودکي، جواني و پيري بخت يار بودهام هميشه نيروي من افزون گشته است. آنچنانکه هم امروز نيز احساس نميکنم که از هنگام جواني ناتوان تر شده ام. من دوستان را به خاطر نيکوييهاي خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار ديدهام. زادگاه من قطعه کوچکي از آسيا بود. من آنرا اکنون با افتخار و بلندپايه باز ميگذارم. در اين هنگام که به دنياي ديگر ميگذرم، شما و ميهنم را خوشبخت ميبينم و از اينرو ميل دارم که آيندگان نيز مرا مردي خوشبخت بدانند. فرزندانم! من شما را از کودکي چنان تربيت کردهام که پيران را آزرم (شرم)داريد و کوشش کنيد تا جوانتران نيز از شما آزرم بدارند. تو کمبوجيه، مپندار که عصاي زرين سلطنتي، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت، دوستان صميمي براي پادشاه عصاي مطمئنتري هستند. هرکس بايد براي خويشتن، دوستان يکدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيکوکاري بهدست نتوان آورد. بهنام خدا و نياکان درگذشته، اي فرزندان اگر ميخواهيد مرا شاد کنيد نسبت به هم آزرم بداريد. پيکر بيجان مرا هنگامي که ديگر در اين دنيا نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به
28 خاك بازدهيد. چه بهتر از اينکه انسان به خاك که اينهمه چيزهاي نغز و زيبا ميپرورد آميخته شود. من همواره مردم را دوست داشتهام و اکنون نيز شادمان خواهم بود که با خاکي که به مردمان نعمت ميبخشد آميخته شوم. اکنون احساس ميکنم جان از پيکرم ميگسلد…اگر از ميان شما کسي ميخواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد. تا هنوز جان دارم نزديک شود و هنگاميکه روي خود را پوشاندهام از شما خواستارم که پيکرم را کسي نبيند حتي شما فرزندانم. از تمام پارسيان و متحدان بخواهيد تا برآرامگاه من حاضر شوند و مرا از اينکه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد، درود فرستند. به آخرين اندرز من گوش فرا داريد اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه کنيد. به دوستان خود نيکي ورزيد. بدرود دوستان و فرزندان
29 گزيده اي از سخنان کوروش کبير فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاك ايران را تشکيل دهد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * باران باش و ببار و نپرس کاسه هاي خالي از آن کيست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * من به خاطر ندارم در هيچ جهادي براي عزت و کسب افتخار ايران زمين مغلوب شده باشم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هميشه با هم يکدل و صميمي بمانيد تا اتحادتان مويد و پايدار بماند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * حرمت قانون را بر خود واجب شماريد و خصايل و سنن قديمي را گرامي بداريد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کارتان را آغاز کنيد، توانايي انجامش بدنبال مي آيد . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هر برادري که از منافع برادر خود مانند نفع خويش حمايت کرد به کار خود سامان داده است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به احترام روح من که باقي و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور ميدهم عمل کنيد
30 وقتي توبيخ را با تمجيد پايان مي دهيد، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر مي کنند، نه رفتار و عملکرد شما * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خداوندا دستهايم خالي است ودلم غرق در آرزوها -يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را ازآرزوهاي دست نيافتني خالي کن * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دستاني که کمک مي کنند پاکتر از دستهايي هستند که رو به آسمان دعا مي کنند… * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه کنيد به دوستان خود محبت کنيد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آنچه جذاب است سهولت نيست، دشواري هم نيست، بلکه دشواري رسيدن به سهولت است. * * * * * * * * ** * * * * * * * * ** * ** * * وقتي توبيخ را با تمجيد پايان مي دهيد، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر مي کنند، نه رفتار و عملکرد شما * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سخت کوشي هرگز کسي را نکشته است، نگراني از آن است که انسان را از بين مي برد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر همان کاري را انجام دهيد که هميشه انجام مي داديد، همان نتيجه اي را مي گيريد که هميشه مي گرفتيد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * افراد موفق کارهاي متفاوت انجام نمي دهند، بلکه کارها را بگونه اي متفاوت انجام مي دهند.
31 پيش از آنکه پاسخي بدهي با يک نفر مشورت کن ولي پيش از آنکه تصميم بگيري با چند نفر. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کار بزرگ وجود ندارد، به شرطي که آن را به کارهاي کوچکتر تقسيم کنيم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * انسان همان مي شود که اغلب به آن فکر مي کند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * همواره بياد داشته باشيد آخرين کليد باقيمانده، شايد بازگشاينده قفل در باشد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تنها راهي که به شکست مي انجامد، تلاش نکردن است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ياور يقين و عدالتم من زندگي ها خواهم ساخت، من خوشي هاي بسيار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمين خواهم کرد، زيرا شادماني
31 پيش از آنکه پاسخي بدهي با يک نفر مشورت کن ولي پيش از آنکه تصميم بگيري با چند نفر. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کار بزرگ وجود ندارد، به شرطي که آن را به کارهاي کوچکتر تقسيم کنيم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * انسان همان مي شود که اغلب به آن فکر مي کند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * همواره بياد داشته باشيد آخرين کليد باقيمانده، شايد بازگشاينده قفل در باشد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تنها راهي که به شکست مي انجامد، تلاش نکردن است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ياور يقين و عدالتم من زندگي ها خواهم ساخت، من خوشي هاي بسيار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمين خواهم کرد، زيرا شادماني او شادماني من است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عمر شما از زماني شروع مي شود که اختيار سرنوشت خويش را در دست مي گيريد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آفتاب به گياهي حرارت مي دهد که سر از خاك بيرون آورده باشد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد، بخاطر اين است که شما چيز زيادي از آن نخواسته ايد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دشوارترين قدم، همان قدم اول است.
32 سخنان بزرگان جهان در مورد کوروش کبير پرفسور ايليف مدير موزه ليورپول انگلستان : در جهان امروز بارزترين شخصيت جهان باستان کورش شناخته شده است . زيرا نبوغ و عظمت او در بنيانگذاري امپراتوري چندين دهه اي ايران مايه شگفتي است . آزادي به يهوديان و ملتهاي منطقه و کشورهاي مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاري عجيب به نظر مي رسيده است از شگفتي هاي اوست . دکتر هانري بر دانشمند فرانسوي – تمدن ايران باستان : اين پادشاه بزرگ يعني کورش هخامنشي برعکس سلاطين قسي القب و ظالم بابل و آسور بسيار عادل و رحيم و مهربان بود زيرا اخلاق روح ايراني اساسش تعليمات زردشت بوده. به همين سبب بود که شاهنشاهان هخامنشي خود را مظهر صفات (خشترا) مي شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا براي خير بشر و آسايش و سعادت جامعه انسان صرف مي کردند . آلبر شاندور – کورش بزرگ : شاهنشاهي ايران که پايه گذار او کورش بزرگ است به هيچ وجه بر اساس خشنونت پي ريزي نشد . بلکه عکس آن صادق است زيرا با رعايت حقوق مردمان پايه گذاري شد . پارسيها با مساعدت يکديگر و به ياري پادشاهان مقتدر خود عظمت وشکوهي را در تاريخ به جاي گذاشته اند که نشانه
33 نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادي که حماسه آنان را همچون آفتابي در تاريکي نشان ميدهد . آنان درخششي در جهان از خود به جاي گذاشته اند که براي آيندگان نيز خواهد ماند . ژنرال سرپرسي سايکس : خوش زباني او از پاسخي که در داستان رقص ماهيان به يونانيان داده است آشکار است. مطالب کتاب مقدس (تورات) و نوشته هاي يوناني و سنتهاي ايراني همه همداستانند که کورش باستاني سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست ميخواندند. ما نيز ميتوانيم بدان بباليم که نخستين مرد بزرگ آريائي که سرگذشت اش بر تاريخ روشن است، صفاتي چنان عالي و درخشان داشته است . ژنرال سرپرسي سايکس بعد از ديدار از آرامگاه شاهنشاه کورش بزرگ : من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار کرده ام ، و توانسته ام اندك تعميري نيز در آنجا بکنم، و در هر سه بار اين نکته رايادآورده شده ام که زيارت آمارگاه اصلي کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز کوچکي نيست و من بسي خوشبخت بوده ام که بچنين افتخاري دست يافته ام. براستي من در گمانم که آيا براي ما مردم آريائي (هندواروپايي) هيچ بناي ديگري هست که از آرامگاه بنياد گذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و مهمتر باشد . سرپرسي سايکس – تا ايران باستان : در شاهنشاهي کورش زيبايي – مردانگي – شجاعت – قهرمانيت – عدالت به عيان ديده شده است . وي هيچگاه عياشي نکرد . کاري که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادي هايي که داشت به هيچ وجه به شخصيت او صدمه نزد و افکاري داشت که به راستي متعلق به تاريخ نبوده است .
34 کورش يکي از شخصيتهاي بزرگ تاريخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمين کوچکي بود . ولي پس از مدتي با اراده مصمم و قلبي آکنده از وطن پرستي امپراتوري را در تاريخ بنا نهاد که در کل جهان بي سابقه بود . اين بدين دليل بود که تاکنون هيچ کشوري نتوانسته بود اينچنين با صلح و احترام به عقايد ديگران کل خاورميانه را تصاحب کند . او هيچ گاه خوشگذران و تن آسايي نکرد . هيچ گاه مغرور نشد و هميشه به ياد خداوند خود بود و براي احترام به مزدا حيواناتي را نثار مي کرد . کاساندان دختر فرناسپه هخامنشي از دودماني بود که از نجباي پارس محسوب مي شدند و پدر و اجدادش درچند نسل شاه پارسيان بودند . کورش در شوخ طبي و انسانيت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا کنون موفق شده ام آرامگاه اين ابر مرد آريايي را زيارت کنم و خداوند را براي اين توفيق سپاس ميگويم . افلاطون – قوانين ( 477 تا 347 پيش از ميلاد ) : پارسيان در زمان شاهنشاهي کورش اندازه ميان بردگي و آزادگي را نگاه مي داشتند . از اينرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملتهاي جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروايان به زير دستان خود آزادي ميدادند وآنان را به رعايت قوانين انسان دوستانه و برابري ها راهنمايي ميکردند . مردمان رابطه خوبي با پادشاهان خود داشتند ازاين رو در موقع خطر به ياري آنان ميشتافتند و در جنگها شرکت ميکردند . از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهي ميکرد و به آنان اندرز ميداد . آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق مختلف اجتماعي به زيبايي انجام ميگرفت
35 هرودوت – تاريخ هرودو ت( 484 تا 425 پيش از ميلاد ) : هيچ پارسي يافت نمي شد که بتواند خود را با کورش مقايسه کند . از اينرو من کتابم را درباره ايران و يونان نوشتم تاکردارهاي شگفت انگيز و بزرگ اين دو ملت عظيم هيچگاه به فراموشي سپرده نشود . کورش سرداري بزرگ بود . در زمان او ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملتهاي ديگر فرمانروايي مي نمودند بعلاوه او به همه مللي که زير فرمانروايي او بودند آزادي مي بخشيد و همه او را ستايش مينمودند . سربازان او پيوسته براي وي آماده جانفشاني بودند و به خاطر او از هر خطري استقبال ميکردند . هارولد لمب دانشمند امريکايي – کورش بزرگ : در شاهنشاهي ايران باستان که کورش سمبول آنان است آريايي ها در تاجگذاري به کردار نيک – گفتار نيک – پندار نيک سوگند ياد ميکردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان . که اين امر در صدهها نبرد آنان به وضوح ديده ميشود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوي دشمن براي حفظ کيان کشورشان مي تاخته است . گزنفون – کوروپد ا ي ( 445 پيش از ميلاد ) : مهمترين صفت کورش دين داري او بود. او هر روز قربانيان براي ستايش خداوند ميکرد . اين رسوم و دينداري آنان هنوزدر زمان اردشير دوم هم وجود دارد و عمل ميشود . از صفتهاي برجسته ديگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود. ما در اين باره فکر کرديم که چرا کورش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود . سه دليل را برايش پيدا کرديم . نخست نژاد اصيل آريايي او و بعد استعداد طبيعي و سپس نبوغ پروش او از کودکي بوده است .
36 کورش نابغه اي بزرگ – انساني والا منش – صلح طلب و نيک منش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستي بود . کورش عقيده داشت پيروزي بر کشوري اين حق را به کشور فاتح نميدهد تا هر تجاوز و کار غير انساني را مرتکب شود . او براي دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار ميگرفت امپراتوري قدرتمند و انساني را پايه گذاشت که سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمي کرد . او ملتهاي مغلوب راشيفته خود کرد به صورتي که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وي را خداوندگار مي ناميدند . او برترين مرد تاريخ – بزرگترين – بخشنده ترين – پاك دل ترين انسان تا اين زمان بود . کنت دوگوبينو فرانسوي – ايران باستان : شاهنشاهي کورش هيچگاه در عالم نظير نداشت . او به راستي يک مسيح بود زيرا به جرات ميتوان گفت که تقدير او را چنين براي مردمان آفريد تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد . نيکلاي دمشقي کورش شاهنشاه پارسيان در فلسفه بيش از هر کس ديگر آگاهي داشت . اين دانش را نزد مغان زرتشتي آموخته بود . پرفسور کريستن سن ايران شناس – استاد زبان اوستايي و پهلوي : شاهنشاه کورش بزرگ نمونه يک پادشاه “جوان مرد” بوده است . اين صفت برجسته اخلاقي او در روابط سياسي اش ديده ميشده . در قواينن او احترام به حقوق ملتهاي ديگر و فرستادگان کشورهاي ديگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده . که اين قوانين امروز روابط بين الملل نام گرفته است .
37 آلبر شاندور فرانسوي – شاهنشاهي کورش بزرگ : کورش يکسال پس از فتح بابل براي درگذشت پادشاه بابل عزاي ملي اعلام نمود . براي کسي که دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشي اش و براي اينکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهي که ملتش او را براي صلح پذيرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاري نمود . او آمده بود تا به آنان آزادي اجتماعي و ديني و سياسي بدهد . در همين حين کتيبه هاي شاهان همزمان او حاکي از برده داري و تکه تکه کردن انسان هاي بيگناه و بريدن دست و پاي آنان خبر ميدهد . پرفسور گيريشمن – ايران از آغاز تا اسلام : کمتر پادشاهي است که پس از خود چنين نام نيکي باقي گذاشته باشد . کورش سرداري بزرگ و نيکوخواه بود . او آنقدر خردمند بود که هر زماني کشور تازه اي را تسخير مي کرد به آنها آزادي مذهب ميداد و فرمانرواي جديد را از بين بوميان آن سرزمين انتخاب مي نمود . او شهر ها را ويران نمي نمود و قتل عام و کشتار نمي کرد . ايرانيان کورش را پدر و يونانيان که سرزمينشان بوسيله کورش تسخير شده بود وي را سرور و قانونگذار مي ناميدند و يهوديان او را مسيح خداوند ميخوانند. کنت دوگوبينو سفير اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوي ) : تا کنون هيچ انساني موفق نشده است اثري را که کورش در تاريخ جهان باقي گذاشت – در افکار ميليونها مردم جهان بوجود آورد . من اذعان ميدارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر انها قرار دارد . وتا کنون کسي در جهان بوجود نيامده است که بتواند با او برابري کند و او همانطور که در کتابهاي ما آمده است مسيح خداوند است . قوانيني که او صادر کرد در تاريخ آن زمان که انسانها به راحتي قرباني خدايان مي شدند بي سابقه بود
38 ويل دورانت – تاريخ تمدن ويل دورانت – مشرق زمين : کورش از افرادي بوده که براي فرمانروايي آفريده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در کشور گشايي حيرت انگيز بود . او با شکست خوردگان با جوانمردي و بزرگواري برخورد مي نمود . بهمين دليل يونانيان که دشمن ايران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهاي بيشماري نوشته اند و او را بزرگترين جهان قهرمان پيش از اسکندر مينامند . او کرزوس را پس از شکست از سوختن در ميان هيزمهاي آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و يهوديان در بند را آزاد نمود . کورش سرداري بود که بيش از هر پادشاه ديگري در آن زمان محبوبيت داشت و پايه هاي شاهنشاهي اش را بر سخاوت و جوانمردي بنيان گذاشت . کلمان هوار – تمدن ايراني : کورش بزرگ در سال 550 قبل از ميلاد بر اريکه پادشاهي ايران نشست . وي با فتوحاتي ناگهاني و شگفت انگيز امپراتوري و شاهنشاهي پهناوري را از خود بر جاي گذاشت که تا آن روزگار کسي به دنيا نديده بود . کورش سرداري بزرگو سرآمد دنياي آن روزگار بود . او اقوام مختلف را مطيع خود کرد . او اولين دولت مقتدر و منظم را در جهان پايه ريزي کرد . براي احترام به مردمان کشورهاي ديگر معابدشان را بازسازي کرد . وي پيرو دين يکتا پرستي مزديسنا بود . ولي به هيچ عنوان دين خود را بر ملل مغلوب تحميل ننمود . مولانا ابوالکلام احمد آزاد فيلسوف هندي -کورش بزرگ ( عباس خليلي ) : کورش همان ذوالقرنين قرآن است . وي پيامبر ايران بود زيرا انسانيت و منش و کردار نيک را به مردمان ايران و جهان هديه داد . سنگ نگاره او با بالهاي کشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد . 39 ديودوروس سيسولوس ( 100 پس از ميلاد ) : کورش پسر کمبوجيه و ماندان در دلاوري و کارآيي خردمندانه حزم و ساير خصائص نيکو سرآمد روزگار خود بود . در رفتار با دشمنان داراي شجاعتي کم نظير و در کردار نسبت به زير دستان به مهر و عطوفت رفتار ميکرد . پارسيان او را پدر مي خواندند . دکتر جهانگير اوشيدري – دانشنامه مزديسنا : کورش به سال 559 قبل از ميلاد بر اريکه شاهنشاهي بنشست و در سال 529 قبل از ميلاد وفات يافت . پس از تسخير بابل با مردمان شکست خورده بامهرباني رفتار کرد و اسيران يهودي را که بخت النصر از فلسطين به آن شهر آورده بود آزاد کرد و اجازه داد به فلسطين باز گردند . او فرماني صادر کرد که معبد اورشليم را که بخت النصر ويران کرده بود را با هزينه دولت ايران بازسازي کنند . کورش را در پارسه گرد که امروزه پازاردگاد ناميده مي شود به خاك سپردند . او از مردان بزرگ تاريخ جهان است زيرا همه تاريخ نويسان نامدار جهاني از او به نيکي ستايش کرده اند . اوپادشاهي سياستمدار – شجاع – با فتوت – با عزم و اراده – با گذشت و مهربان بود . او به عقايد ديني ملل مغلوب احترام مي گذاشت . شهرهاي ويران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبير را بر شمشير و جنگ برتري داد . منشور جهاني او زينت بخش سازمان ملل متحد و جهان است . اخيلوس ( آشيل ) شاعر نامدار يوناني – تراژدي پارسه : کورش يک تن فاني سعادتمند بود . او به ملل گوناگون خود آرامش بخشيد . خدايان او را دوست داشتند . او داراي عقلي سرشار از بزرگي بود.
40 شعري در وصف کوروش جهان در سياهي فرو رفته بود به بهبود گيتي اميدي نبود نه شايسته بودي شهنشاه مرد رسوم نياکان فراموش کرد بناکرد معبد به شلاق و زور نه چون ما براي خداوند نور پي کار ناخوب ديوان گرفت خلاف نياکان به قربان گرفت نکرده اراده به خوبي مهر در اويخت با خالق اين سپهر در آواز مردم به جايي رسيد که کس را نبودي به فردا، اميد به درگاه مردوك يزدان پاك نهادند بابل همه سر به خاك شده روزمان بدتر از روز پيش ستمهاي شاهست هر روز بيش خداوند گيتي و هفت آسمان ز رحمت نظرکرد بر حالشان
41 برآن شد که مردي بس دادگر به شاهي گمارد در اين بوم وبر چنين خواست مردوك تا در جهان به شاهي رسد کوروش مهربان سراسر زمينهاي گوتي وماد به کوروش شه راست کردار داد منم کوروش و پادشاه جهان به شاهي من شادما ن مردمان منم شاه گيتي شه دادگر نياکان من شاه بود و پدر روان شد سپاهم چو سيلاب و رود به بابل که در رنج و آزار بود براين بود مردوك پروردگار که پيروز گردم در اين کارزار سرانجام بي جنگ و خون ريختن به بابل درآمد ، سپاهي ز من رها کردم اين سرزمين را زمرگ هم اميد دادم همي ساز وبرگ به بابل چو وارد شدم بي نبرد سپاه من آزار مردم نکرد اراده است اينگونه مردوك را
42 که دلهاي بابل بخواهد مرا مرا غم فزون آمد از رنجشان ز شادي نديدم در آنها نشان نبونيد را مردمان برده بود به مردم چو بيدادها کرده بود من اين برده داري برانداختم به کار ستمديده پرداختم کسي را نباشد به کس برتري برابر بود مسگر ولشکري پرستش به فرمانم آزاد شد معابد دگر باره آباد شد به دستور من صلح شد برقرار که بيزار بودم من از کارزار به گيتي هر آن کس نشيند به تخت از او دارد اين را نه از کار بخت ميان دو دريا در اين سرزمين خراجم دهد شاه و چادر نشين ز نو ساختم شهر ويرانه را سپس خانه دادم به آواره ها
43 نبونيد بس پيکر ايزدان به اين شهر آورده از هر مکان به جاي خودش برده ام هر کدام که دارند هر يک به جايي مقام ز درگاه مردوك عمري دراز بخواهند اين ايزدانم به راز مرا در جهان هديه آرامش است به گيتي شکوفايي دانش است غم مردمم رنج و شادي نکوست مرا شادي مردمان آرزوست چو روزي مرا عمر پايان رسيد زماني که جانم ز تن پر کشيد تابوت نه تابوت بايد مرا بر بدن نه با موميايي کنيدم کفن که هر بند اين پيکرم بعد از اين شود جزئي از خاك ايران زمين شاعر: صادق علي حق پرست
الثلاثاء سبتمبر 10, 2013 4:24 pm من طرف starss501
» دانلود فیلم زیبای Devdas
الجمعة أبريل 05, 2013 10:42 pm من طرف مهرزاد
» پرسش و پاسخ
الجمعة أبريل 05, 2013 10:16 pm من طرف مهرزاد
» دوستای گل من خودشون رو معرفی کنن ...!
الجمعة أبريل 05, 2013 9:43 pm من طرف مهرزاد
» درخواست فیلم
الثلاثاء ديسمبر 18, 2012 7:24 am من طرف edvik
» موسیقی کلاسیک
الجمعة نوفمبر 16, 2012 9:18 am من طرف somi
» نوستالژی، شما یادتون نمیاد... / متن و تصاویر
الأحد أغسطس 26, 2012 1:36 pm من طرف مهرزاد
» این دفعه دیگه واقعاً یادش بخیر !!!! / تصاویر
الأحد أغسطس 26, 2012 7:44 am من طرف somi
» تولد تولد تولدت مبارک مهرزاد خان گل
السبت أغسطس 25, 2012 5:28 pm من طرف مهرزاد